بعد از اون فید
بک خوبی که از کیک لودر و بیل مکانیکی از مهدی گرفتم تصمیمم برای درست کردن همین
کیک برای تولد داییش راسخ شد.
هم سرعت عملم
بالا بود و هم ظاهرش خوب بود و هم مهدی ازش کاملا راضی می بود. طعمش هم که عالیه پس
نگران آدم بزرگهای خانواده هم نبودم.
کافی بود عصر که
از اداره برمیگردم یک راست برم تو آشپزخونه و بعد از دقایقی کیک تولد داداشم،
عذر میخوام "کیک تولد مهدی" آماده بود.
اینو شوخی
نمیکنم ها. این بچه واقعا اجازه نمیده غیر از اسم خودش اسم کس دیگه ای روی کیکی
قرار بگیره!
برای این یکی
کیک دیگه زدم به سیم آخر. چون میدونستم داداشم اصلا براش مهم نیست که چند تا اسباب
بازی روی کیک باشه، هرچی دلم خواست روی کیک چیدم!
یه نگاه به این
عکسها بندازید متوجه میشید که مامان مهدی چقدر با هیجان کیک رو تزئین کرده!!!
غریبه که بینمون نیست... واقعا زدم به سیم آخر! شلوغ بازی به معنای واقعی کلمه!
خداییش خیلی بهم خوش گذشت.
عرض کردم که مهدی
چه عشق و علاقه ای به ماشین آلات ساختمانی داره. ولی نمیدونم تا چه حد تونستید عمق
فاجعه رو درک کنید!
بله! این حاج
آقای ما چند برابر یک مدیر پروژه چندین پروژه عظیم عمرانی، ماشین آلات ساختمانی در
اختیار داره. در سایزهای مختلف و ابعاد مختلف از مینیاتوری گرفته تا درشت. کنترلی
یا دستی. لودر و بولدوزر و بیل مکانیکی و جرثقیل و کامیون و گریدر و فینیشر و غلتک
و میکسر و ... الی ماشاءاله!
فقط هم این نیست
که بگم "بچه بهونه میگیره، ما میخریم." اتفاقا نه من و نه آقای شوهر
علاقه ای به "بچه لوس" بزرگ کردن نداریم و فقط چیزی که معقولانه باشه رو
براش تهیه میکنیم. منتها... منتها... از دو تا مهندس عمران چه توقعی دارید؟ اصلا
من ماشین آلات ساختمانی میبینم دلم براشون غش میره. آقای شوهر هم بدتر از من!
بچه علایقش به
والدینش رفته. تمام وقتش رو یا ور دست مامانش تو آشپزخونه است. یا سر ساختمان و
درگیر نظارت از پروژه. در حدی که اقوام و دوستان به مزاح اسم مهدی رو گذاشتن
"مهندس ناظر کوچولو".
طفل معصوم از
بدو تولد سر ساختمان ها توی گرما و شرجی بوشهر عرق ریخته و اشک ریخته و ... ترس من
اینه که یه روزی یکی از دلایل به جهنم رفتن من و آقای شوهر همین طفل معصوم بشه.
مگه بچه حلالمون کنه و خدا خودش ببخشه. بگذریم... داستان کیک ماشین آلات ساختمانی
مهدی:
اینبار کیکی که
در تصویر میبینید با یک برابر رسپی آماده شده. یعنی سایز قالب کیک رو کوچکتر
گرفتم.
چون کیک رو برای
افراد کمتری میخواستم درست کنم از یک قالب 24 سانتی گرد استفاده کردم.
دیگه بقیه موارد
عین کیک قبلیه.
یعنی وقتی کیک
سرد شد با دست روی کیک حفره ایجاد میکنیم.
برای این کیک من
دو حفره در نظر گرفتم.
و خب به تناسب
از گنش کمتری هم استفاده میشه.
میتونید یک پاکت
خامه صد گرمی خریداری کنید و با یک بسته شکلات صد گرمی یک کاسه کوچیک گنش درست
کنید و بذارید یخچال که سفت شه.
دیگه بسته به
ذائقه تون ممکنه نیازی نبینید که از کل گنش استفاده کنید. این رو دیگه خودتون
تنظیم کنید.
میزان پودر
بیسکویت مصرفی هم خیلی کمتر از یک بسته است. ولی توصیه میکنم حتما میزان پودر
بیسکویتی که روی گنش میریزید زیاد باشه که چرخ ماشینها روی پودر بیسکویت باشند و
به گنش برخورد پیدا نکنند.
مخصوصا اگر بچه
تون خیلی حرفه ای خاک برداری میکنه!
من مهرماه امسال
زمانی که داشتم کیک رو درست میکردم این عکس رو گرفتم و توی اینستگرم به اشتراک
گذاشتم. و گفتم دارم کیک تولد داداشم رو آماده میکنم ولی نگفتم چه کیکی. کامنتهای
خوانندگان جالب بودند.
این سنگهای
شکلاتی رو امروزه تو همه قنادیها یا سوپرمارکت ها میشه پیدا کرد. با سایزها و
رنگهای مختلف.
باهاش کیکتون رو
به دلخواه تزئین کنید.
خب دیگه پروژه
کلید میخوره و عملیات شروع میشه.
جرثقیل در حال
برداشتن و بالا بردن قلوه سنگهاست...
کارگران در حال
حفاری هستند...
از پایین کیک
لودر داره مصالح رو برمیداره...
یک کامیون در
حال تخلیه سنگه ...
و کامیون دیگه
داره خاکها رو بار میزنه ...
از انصاف به
دوره که فقط مامان با کیک دایی بازی کنه!
پس خواهر زاده
هم وارد عمل میشه!
اغراق نیست اگر
بگم از این لحظه به بعدش دیگه مهدی به مدت "چهل و پنج" دقیقه درگیر
عملیات خاک برداری و خاک ریزی بود. از اینور جرثقیل سنگ بالا میبرده و پایین
میاورده و از اونور بیل مکانیکی ها خاک ها رو توی کامیونها میریختند.
این جمله ای که
الان میخوام بنویسم رو فقط افرادی که پسربچه کنجکاو دارند درک میکنند:
"آقا این
بچه ما اصلا کلمه "مامان" از دهنش نمی افته."
یه بند داره
میگه مامان این مامان اون. در حدی حاضر نیست خودش تنهایی کاری انجام بده که یه
وقتهایی دیگه خسته میشم (هرچند که اعتقاد قلبی به این دارم که تا زمانی که یک کودک
دوست داره به مامانش بچسبه باید بهش اجازه داد و اشتباهه که از خودمون دورش کنیم.
چون این کاملا مقطعیه و تا چشم به هم بذاری بچه بزرگ شده و دیگه آرزو میکنی چند
ثانیه ای کنارت باشه.)
اینا رو گفتم که
به این جمله طلایی برسم:
"باورتون
نمیشه این چهل و پنج دقیقه چقدر بهم خوش گذشت!"
رفتم رو کاناپه
لم دادم و با آرامش، چهل و پنج دقیقه تمام زل زدم به بچه ای که بدون کوچکترین نیاز
به مامانش، کیک دایش رو تخریب کرد!
یکی از بهترین
چهل و پنج دقیقه های عمرم!
اصلا مهم نیست
که آخرش ما کیک رو چه شکلی بردیم خونه دایی. دایی و زن داییش خیلی دوستش دارن و
براشون اصلا مهم نبود.
ولی من یه درس
بزرگ تو زندگیم گرفتم. و از همون روز به بعد هم آویزه گوشم کردم:
هرچی کمتر برای
یک کیک زحمت بکشم، دیگران هم راحت تر اجازه میدن بچه ام کیک رو خراب کنه و اینطوری
بچه ام خوشحال تر خواهد بود. من توانایی این رو دارم که بشینم فوندانت درست کنم و
از فوندانته چند تا ماشین بیرون بیاد. ولی بعد به غیر از خودم هیچکس راضی نخواهد
بود که بچه ام بزنه نابودش کنه. یه پسر بچه عشقش اینه که بازی کنه و بکوبه و خراب
کنه. از من میشنوید این کیک رو مرتب برای پسر بچه های خانواده درست کنید. وقتی از
شما نمیگیره ولی دل بچه ای رو حسابی شاد کردید.